التماس دعا🙏💞

ساخت وبلاگ

خودم را قانع می‌کنم؛
که شاید نمی‌خواند...
که شاید به گوشش نمی‌رسد...
که شاید مردم شهر خبر دارش نمی‌کنند؛
از حجم دلتنگی ام...
مگر می‌شود یک نفر جان دادنت را ببینند؛
بداند مخاطبِ تمام شعرهایش هستی؛
و سراغت را نگیرد ...!؟

التماس دعا🙏💞...
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:31

جانِ دل!
باور كن من هم دوست دارم جمعه ها آرامتر نفس بكشم؛
چاي زعفران دم كنم با چند دانه هِل و با خيالي آسوده تكيه كنم به ديوارِ خيالت!
فكر كنم،
فكر كنم،
فكر كنم...
و لا به لايِ دريايِ دلتنگي هايم؛
ناگهان بيايي و بگويي:
هفته بدونِ منِ سختي بود جانم،
"جمعه‌مان" بخير...

التماس دعا🙏💞...
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:31

آدم ها تاریخ مصرف دار شده اند!!!بعد از مدتی تلخ میشوند...!هنگام انتخابشان خوب دقت کن!!!انقضای بعضی ها خیلی کم است و نباید سمتشان رفت...اما امان از آن هایی که تاریخشان تقلبی ست...!گولشان را نباید خورد که بد مسمومیَتی به دنبال دارد...می آیند و حرف میزنندحرف میزنند و فقط حرف میزنند...خب آدم است دیگر؛برای حرف ها رویا می سازد...با حرف ها زندگی میکند...یک دوستت دارم میشنود؛و هزار بار با خودش تکرار میکند...چرا که باور کرده است!اما پایِ عمل کردن به حرف که میرسد؛ رنگ عوض میکنند!بهانه گیری هایشان شروع میشود...سکوت ها،تلخ شدن ها،حالا تو میمانی با آدمی که انگار نمی شناسی اش...با آدمی که از تو فاصله میگیرد...با عشقی که بلاتکلیف شده!!!حالَت از این تغییرِ رفتار به هم میخورد؛و دیگر توانِ تحمل کردنِ نبودن اش در حالی که هست را نداری...قلبت را میانِ دستانت میگیری؛رویاهایت را سَر میبُری؛و ترجیح میدهی نباشد؛تا اینکه باشد و انگار نیست!رفتنِ کسی که به بودن اش عادت کرده ای سخت است...سخت که چه عرض کنم؟!رفتن اش اصلا در مخیله ات نمیگنجد؛و همیشه با خودت فکر میکردی، اگر نباشد میمیرم...!اما خب دیگر نمیتوانی، تغییر حالتش راتحمل کنی...او تو را به تَب گرفته است؛که به مرگ راضی شده ای... + نوشته شده توسط فائزه در شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۶ و ساعت 1:38 | التماس دعا🙏💞...ادامه مطلب
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 20:27

یا خاطره نسازید؛یا بمونید و پاش وایسید!بعد رفتنتون آدم شاید بتونه موهاشو کوتاهِ کوتاه کنه...ناخناشو از ته بگیره...و دیگه به خودش توو آینه نگاه نکنه...اما نمیتونه دستاشو بکنه بندازه دور!!!پاهاشو بکنه بندازه دور!!!که یادش بره کجاها دستتونو محکم گرفته؛و باهاتون پیاده قدم زده... :)آدم نمیتونه حافظه یِ ذهنشو،حافظه گوش و چشم و قلبشو پاک کنه...مگه میشه صدا رو پاک کرد؟؟؟نگاهو پاک کرد...؟دوست داشتنُ پاک کرد...؟مگه میشه عطریُ که با تک تک سلولات عجین شده رو پاک کرد؟؟؟مگه میشه موسیقی قلبُ پاک کرد؟یا خاطره نسازید؛یا پای خاطره های لعنتی‌تون وایسید... + نوشته شده توسط فائزه در شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۶ و ساعت 22:8 | التماس دعا🙏💞...ادامه مطلب
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 20:27

چقدر دلم خواست!امروز صبح،وقتی از خواب بیدار شدم؛وقتی پتو را کنار زدم؛وقتی هوایِ سردِ اتاق رویِ صورتم نشست؛دستم را دراز کنم و گوشی را بردارم...دوباره پتو را روی صورتم بکشم!!و با چشمانی نیمه باز ببینم پیام داده ای.از آن پیام های دستوری: "که تمام کارهای امروزت را کنسل کنکه دلم میخواهد بعد از چرخ خوردن تو پارک صادقیمون بایستیم گوشه ی خیابان و چایِ داغِ قند پهلو بنوشیم...که وقتی سردم شد مچاله شوم در آغوشِ تبدارت...!" تا با همان حالتِ خواب آلود،لبخند رویِ صورتم بنشیند...و به شوق بوسیدن ات از خانه بزنم بیرون... . اما راستش را بخواهی؛گوشی را برداشتم!پتو را هم رویِ صورتم کشیدم!اما خبری از پیامت نبود...یعنی مدت هاست خبری نیست...اما آدم است دیگر،دل است دیگر... عکس های پروفایل ات را چند باری نگاه کردم...چند کلمه ای قربان صدقه ات رفتم...و بی حال و بی رمق و خیره...راهیِ محل کارم شدم!راهیِ روز مرگی هایم شدم...اما انگار،یک چیزی را،در خیابان،جا گذاشته بودم... + نوشته شده توسط فائزه در شنبه ۱۳۹۶/۰۷/۰۱ و ساعت 9:40 | التماس دعا🙏💞...ادامه مطلب
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

یه روزايى خالى ميشم از نوشتن!!!
از صبح که چشم باز کردم؛
حس كردم كلمات گير كرده تو گلوم...
يه روزايى دلت ميخواد تنها باشى و با خودت خلوت كنى،
راه برى،
خاطراتت رو مرور كنى...
امروز ولى از اون روزا نيست!!!
امروز دلم شلوغى ميخواد؛
اينكه كسى باشه كه كنارش احساس تنهايى نكنم!
كنجِ يه كافه قهوه بخوريم و از هر درى حرف بزنیم و بخندیم...
آدم گاهى چه چيزاى كوچيكى رو نداره...

+ نوشته شده توسط فائزه در سه شنبه ۱۳۹۶/۰۷/۱۱ و ساعت 10:24 |

التماس دعا🙏💞...
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

لطفاً وقتی آدم ها حرف دارند پای حرف هایشان بنشینید!!!
حرف ها حکم غذا را دارند؛
از زمانشان که بگذرد از دهان می افتد؛
سرد میشود...
حس کلماتش از بین میرود...
مجبور میشوند بگویند: بگذریم، بیخیال...
و حالا هم که پیام هایشان را حذف میکنند!!!
بعضی وقت ها بهترین کار برای حرف هایی که خریدار ندارند؛
گذشتن و پاک کردنِ حرف هاست...
مراقب این آدم ها باشید!
این آدم تنهایی را تحمل میکنند؛ که شما تنها نمانید...

+ نوشته شده توسط فائزه در چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۰۳ و ساعت 23:40 |

التماس دعا🙏💞...
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

یک روز هم یکی میاید که مرا برای خودم بخواهد!که قلقم را بلد باشد و به من فرصت ناز کردن بدهد...کسی که با رفتنش مرا از ولیعصر بیزار نکند!!!یکی که من برایش یکی مثل همه نباشم...ایموجی قلب هایش، لبخندش ، جانم گفتنش هایش، وقفِ عام نباشد...من منتظر کسی هستم که همه در حسرت چشم هایش بسوزند و من ولی هر لحظه که دلم خواست ببوسمش...میدانی شک ندارم روزی کسی میاید که ممنوعه ی همه باشد و حلال ترینِ من.که برایِ همه همان مغرورِ دوست نداشتنی باشد؛و برایِ من مهربان ترینِ خواستنی...کسی که زیلویِ نیم متری مان را روی چمن خیس پهن کند و بی خیال به عالم و آدم و ادعایِ روشنفکری با من قهقهه بزند، و بستنی خوردنِ دخترکِ موخرگوشی را مسخره کند و به یادِ فرزند نداشته مان بیفتد که برایش اسم انتخاب کند و از آرزوهایمان برایش حرف بزند...سرِ اینکه او بگوید پزشکی بشود که سرطان را درمان کند و من بگویم شاعرشود و حال مردم را خوب کند هی بحث کنیم و آخرش بگوید"اصلا به ما چه هرچی که خودش خواست" !یک روز کسی میاید که مالِ خودم باشد. که وقتی گفت:" امروز سرم شلوغه بهت زنگ میزنم" دلم به هزار جا نرود... یک روز یکی میاید که بلدمان باشد؛ کمی صبر... + نوشته شده توسط فائزه در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۰۴ و ساعت 0:8 | التماس دعا🙏💞...ادامه مطلب
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

بارون نمیومد؛ ولی هوا خیلی دل بود...گفتم برم بیرون یه قدم بزنم؛ یه نفس بکشم!زدم بیرون...از کجا تا کجا رفتم،تو یه خیابونی که چراغ داشته باشه...درخت داشته باشه...یجوری باشه که آدم هوس کنه قدم بزنه!رفتم تو خیابون...دیدی یه وقتایی گریَت نمیادو زور میزنی گریت بگیره؟؟؟داشتم زور میزدم تا یه حس و حال کوچیکی تو دلم بجوشه!نه... نبود... هیچ حسی نبود!یکم نگا کردم به آدما،دلم واسه خودم تنگ شد!گوشه ی لبمو کج کردمو سرمو تکون دادم که چته لامصب؟!جواب نداشتم واسه خودم...سریع سوار تاکسی شدمو برگشتم به یه جایی به اسم خونه!به حرفای راننده تاکسی ام فقط سرمو تکون میدادم.رسیدم خونه و بدون اینکه موسیقی گوش کنم؛ رفتم که بخوابم...خودمو جمع کردم و لاحافو انداختم رو سرمو یه "آه بلند" از ته دلم کشیدم...خیلی دلم تنگ شد واسه اینکه کسی دلتنگم بشه!!!گوشی رو چک کردم؛ اما فقط چون آلارمشو تنظیم کنم؛که صبح خواب نمونم... همین!!! + نوشته شده توسط فائزه در جمعه ۱۳۹۶/۰۸/۰۵ و ساعت 11:13 | التماس دعا🙏💞...ادامه مطلب
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

گُفت مَن به آرامِشت حَسودیم میشه!!!آدم ها همیشه زود قِضاوت میکنن!فکر میکنَن اگه یه آدم کَم حَرف باشه؛ دلیلش بی خیال بودنشِ ، آرامششِ...!میدونم تنها دلیلِ این حَرف این بود که دلیلِ سکوتمُ بدونه...؟مثلِ همیشه فقط نگاه کردمُ لبخند زَدم...نمیشد بگم پُشتِ نگاهای مَن ، پُشتِ خَنده هام،کُلی حرفِ که تَلبار میشه تو دلَم...نشد بگم وقتی قَدم میزنم دارم تمومِ حرفامُ تو دلَم مُرور میکنم...دارم همه دردامُ بیان میکنم اما بَرام قُدرتی نمیمونه که از دَهنم خارجِشون کنم...من به حَرف زدن تو دلَم عادت کردم؛عادت کَردم تو دلَم دردامُ مُرور کنمُ آخرش یه روز کم بیارمُ چِشام توی اَشک غَرق شه و از شِدتِ گریه دِل بزنم!میخوام بِگم از سکوتم نگذر...وقتی دارم لبامُ میجو اَم...وقتی دارم قَدم میزنمُ به هر سَمتی نگاه میکنم جُز صورتِت که مَبادا از چِشام بفهمی غَمگینم...وقتی یهو روزی چَند بار آب خُنک میخورم که چِشام سَرد شَن و نَبارَن...وقتی بِخاطرِ بغضِ پنهونِ گلوم جوابِ حرفاتُ با مَکث و ولمِ پایین جواب میدم،نگذر از سکوتم...!!!وقتی طولانی مُدت سکوت کنی و کسی اَم به حَرفت نیاره سَرد میشی از آدما...منو به حرف بیار!!!نزار اونروز بیاد که به سکوت عادَت کنم و دیگه برام مُهم نباشه به حَرفَم بیاری یا نه... + نوشته شده توسط فائزه در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۱۸ و ساعت 19:6 | التماس دعا🙏💞...ادامه مطلب
ما را در سایت التماس دعا🙏💞 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosebahari بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22